شهره سلطانی
شهره سلطانی ، هنرپیشه سینما و تلویزیون اهل ایران است.
شهره سلطانی ، هنرپیشه سینما و تلویزیون اهل ایران است.
حبیب کارگر سادهای است که در یک کارخانه کار میکند اما بنا به دلایلی با دستور رئیسش آقای قندی اخراج میشود. در بین راه با دختری که به تازگی در کارخانه مشغول به کار شده هم مسیر میشود. حبیب به دختر دل میبندد و غافل از اینکه او دختر رئیس کارخانه است تا اینکه…
درباره زنی بنام نصرت خانم است. همسر نصرت خانم فوت کرده و او برای بدست آوردن مخارج زندگی اش ترشی می فروشد که در ادامه داستان ماجراهای جالبی رخ می دهد.
امیر طبق قول و قرارهایی که خانواده ها با هم گذاشته اند، باید با دختردایی خود ازدواج کند. اما ورق به یک باره برمی گردد. امیر به دختر دیگری دل می بندد و وقتی که این ماجرا فاش می شود، هیاهویی در خانواده ها به راه می افتد..
فصل دوم این برنامه نیز همانند فصل گذشته برنامهای گفتگو محور است که با مسابقههای ریز و درشت در حین برنامه تماشاگران را غافلگیر میکند. شما هر هفته شاهد حضور یک مهمان شناخته شده در عرصه بازیگری و یا خوانندگی خواهید بود. تفاوت برنامه شباهنگی با برنامههای گفتگو محور دیگر در این است که حامد آهنگی این برنامه را با بازی و شوخیهای فراوان پیش میبرد. در واقع قرار است میزان جنبه و شوخی در مهمانان سنجیده شود...
هستی، زنی است که از همسر درگذشته خود دختری به نام طلا دارد، و با جوانی متمول به نام ناصر ملک ازدواج کردهاست. همسر جدید او دچار بیماری سوءظن یا اختلال شخصیت پارانوئید است و مدام او را کتک میزند. هستی پس از مراجعه به عمویش، به درخواست قاضی دادگاه و به منظور ایجاد آرامش در محیط خانه، تصمیم میگیرد از شغل مورد علاقه اش (پرستاری) دست بکشد. اما باز هم مشکلات آنها حل نمیشود.
تارا به اصرار همسر رزمنده اش فرهاد، به مناسبت انتشار اولین کتابش «تب توت فرنگی» از همه کسانی که نامشان در این کتاب برگرفته از خاطرات واقعی تارا آمده، دعوت میکند تا با هم جشن بگیرند. همان شب در جریان جشن، پس از ورود ناشناسی به خانه آنها صدای شلیک میآید، فرهاد کشته و تارا نیز به شدت زخمی میشود....
فیلم دو داستان موازی را پیش برده و با هم تلفیق میکند. ابتدا مردی ایرانی به نام عباس خاکپور (با بازی اکبر عبدی) بر صحنه میآید که برای گرفتن ویزای ایالات متحده به ترکیه رفتهاست اما موفق به اخذ ویزا نمیشود. از سوی دیگر زنی (با بازی آزیتا حاجیان) است که در ترکیه زندگی میکند و در هتل محل اقامتش کار میکند و نمیتواند به ایران بازگردد. عباس تصمیم میگیرد با پوشیدن لباس مبدل و به بهانه ازدواج با یک مرد آمریکایی ویزای آمریکا را بگیرد، اما رفته رفته با دیدن دنیا(آزیتا حاجیان)دلبسته او میشود و...
بيژن، در بنگاه معاملات ملكي كار مي كند. ملكي به فروش مي رسد و او راهي زندان مي شود. بيژن به مرخصي مي رود ولي ديگر او را به زندان راه نمي دهند و اين آغاز ماجرا است...
ساره و داوود كه هر دو در كار تهيه فيلم مستند هستند يك شب در حين فيلمبرداري جسدي را در كوچه ي خود مي بينند اما وقتي پليس در محفل حاضر مي شود جسدي را نمي بيند..
بهروز که مردی کلاهبردار و حقه باز است، به یکباره حادثه ای عجیب در زندگی اش رخ میدهد. او در امروز گرفتار میشود و هر کاری میکند فردا نمیآید…